داگلاس نورث: تکامل حکومت از شکل قرون‌وسطایی و شخصیت مافیایی‌اش به نهادها و ابزارهای حقوقی جدید بخش عمده‌ای از تاریخ آزادی است. این بخشی است که به دلیل کوته‌بینی بسیاری از اقتصاددانان مبهم یا نادیده گرفته شده است، کسانی که بر مدل‌سازی حکومت، نه بیش از شکل غول‌پیکری از توزیع درآمد و سرقت، اصرار می‌کنند.

در این ویدیو، داگلاس نورث ضمن معرفی کتاب خود، خشونت و نظم‌های اجتماعی، به فقدان نظریات جامع سیاسی برای تبیین و توضیح نظم‌های اجتماعی می‌پردازد.

نورث، استاد اقتصاد دانشگاه واشنگتن، از بنیان‌‌گذراران نهادگرایی جدید و برنده مشترک جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳ است. او مطالعات زیادی در زمینه ارتباط علوم شناختی با نظریات اقتصاد سیاسی انجام داده است. داگلاس نورث در سال ۲۰۱۵ درگذشت.

ترجمه و زیرنویس: علی نانوایی

برای آشنایی با محتوای کتاب «خشونت و نظم‌های اجتماعی» می‌توانید مروری از این اثر را در اینجا مطالعه کنید.

‌ویدئو را در کانال یوتیوب هم‌پرسه مشاهده کنید

‌‌

داگلاس نورث: ساختار جامعه و فقدان نظریه جامع سیاسی (متن ویدئو)

من به تازگی کتابی را با دو نویسنده همکارم جان والاس و بری وینگاس منتشر کرده‌ام، به نام خشونت و نظم‌های اجتماعی. این کتاب، تلاشی است برای بررسی اینکه چگونه تهدید خشونت از ابتدا تاکنون جوامع را شکل داده است. همچنان معتقد هستم که کار خوبی است. اما نقصی که داشتیم و داریم این است که هیچ نظریه ارزشمندی در مورد سیاست نداریم.

از این‌رو که آنچه سبب پنهانی نحوه ساختاریافتنِ جامعه است، نظام سیاسی است. و ما الان هیچ نظریه‌ای نداریم. تنها کاری که باید انجام دهید این است که به آشفتگی دنیای سیاسی امروز نگاه کنید تا ببینید که هیچ کس دیگری نیز نظریه خوبی درباره سیاست ندارد.

کاری که من با جان والاس و بری انجام می‌دهم این است که روی نظریه‌ای سیاسی درباره نظام‌های سیاسی کار می‌کنیم؛ نحوه عملکردشان و اینکه چگونه نظام‌های اجتماعی را تولید می‌کنند علم اقتصاد فرض می‌کند که مردم کاملاً منطقی و کاملاً محاسبه‌گر هستند و آن‌ها از هر اتفاقی که در جریان است مطلع هستند.

این راه اشتباهی برای ورود به سیاست است، زیرا سیاست درباره این واقعیت است که ما نمی‌دانیم چه در جریان است و بیشتر نظریه‌های ما نادرست یا نیمه تمام هستند؛ بنابراین تلاش ما این است که بفهمیم چه کاری انجام می‌دهیم. حالا به عقب برگردیم شما باید با این سوال شروع کنید که چگونه ذهن و مغز، دنیای بیرون را تفسیر می‌کنند.

تنها راه ما برای دانستن اتفاقات دنیای بیرونی از طریق چشم، گوش، بینی و احساسات است و هر چیزی که آن‌ها به مغزمان منتقل می‌کنند. سپس، مغز آنها را با توضیحی منسجم یا نیمه منسجم یا نامنسجم از جهان می‌سازد؛ بنابراین شما با علوم شناختی و اینکه چگونه جهان را برای شما تفسیر می‌کند، شروع می‌کنید.

فراتر از آن، شما انواع بسیار پیچیده از نظریه‌ها را درباره سازماندهی و نحوه کار جوامع می‌سازید که معمولاً حداقل ناقص یا نادرست هستند. سپس ما به توجه به آن [نظریه‌ها] جوامع را ساختار می‌دهیم. ما در تمام سطوح، دچار اشتباه هستیم یا حداقل تا حدی اشتباه فهمیده‌ایم. بنابراین یک نظریه خوب درباره سیاست باید با همه اینها سر و کار داشته باشد، و چنین چیزی وجود ندارد.

کافی است به وضعیت افتضاحی که نظام‌های سیاسی گرفتارش هستند نگاه کنید و اینکه چگونه تلاش می‌کنند با دنیا کنار بیایند تا این آشفتگی را درک کنند. منظورم این است که اگر نظریه سیاسی خوبی داشتیم، می‌دانستیم که سیستم چگونه کار می‌کند و احتمالاً کمی بهتر می‌دانستیم که چگونه برای عملکرد بهتر، آن را تغییر دهیم.

ما نمی‌دانیم که چگونه آن را بهتر کنیم زیرا نظریه خوبی در مورد نحوه عملکرد آن نداریم و این مشکلی حیاتی ایجاد می‌کند، نه فقط برای توضیح، بلکه برای نجات جهان که فکر نمی‌کنم امروز بعدازظهر بتوانم آن را انجام دهم! اما سعی خواهم کرد.

پایان ویدئو