اگر | شعری درباره بلوغ
شاعر: رودریارد کیپلینگ
با صدای: سِر مایکل کین
ترجمه آزاد:
شهاب غدیری
متن شعر:
اگر بتوانی بر خودت مسلط بمانی، آنگاه که
همه تو را به خاطر شکستهای خودشان سرزنش میکنند،
اگر بتوانی هنگام تردید آدمیان به تو، به خودت اعتماد کنی
اما به تردیدهای آنها نیز بیندیشی؛
اگر بتوانی صبر پیشه کنی و از صبوری رنجور نگردی،
یا وقتی دربارهات دروغ میپراکنند، درگیر دروغها نشوی،
یا وقتی از تو متنفرند، تو نفرت نورزی،
با این حال خودت را زیادی خوب و حکیم نشان ندهی،
اگر بتوانی رؤیاپردازی کنی و رؤیاهایت را ارباب خویش نکنی؛
اگر بتوانی بیندیشی و اندیشههایت را هدف خودت نکنی؛
اگر بتوانی با پیروزی و شکست مواجه شوی
و با آن دو شیاد نیز همان رفتار را بکنی؛
اگر بتوانی بشنوی چگونه سخن حق خودت را
بیمایگان برای فریب احمقها منحرف کردهاند،
یا ببینی حاصل عمری تلاش، نابود شده است،
و برخیزی و با ابزارهای فرسوده دوباره آنها را بسازی:
اگر بتوانی تمام پیروزیهایت را یکجا جمع کنی
و آن را قمار کنی،
و ببازی، و دوباره از ابتدا آغاز کنی
و هرگز کلامی درباره شکستت به زبان نیاوری؛
اگر بتوانی قلب و ذهن و تار و پودت را مجبور کنی
که دیر زمانیست از تو گریختهاند، دوباره به خدمت خود درآوری،
و تحمل کنی، وقتی که چیزی در وجودت نیست
مگر ارادهای که به آنها میگوید: «صبور باشید!»
اگر بتوانی در میان مردم باشی و فضایلت را حفظ کنی،
یا با شاهان هم سخن شوی و از خلایق دور نگردی،
اگر نه دشمنان و نه دوستان جانی نتوانند به تو آسیب بزنند،
اگر به هیچ کسی زیادی اعتماد نکنی، اما به دیگران احترام بگذاری
اگر بتوانی از هر دقیقه نابخشودنی،
به ارزش شصت ثانیه، تمام تلاشت را بکنی
زمین و هرآنچه در آن هست از آن تو خواهد بود،
و مهمتر از آن: بالغ میشوی، فرزندم!
ثبت ديدگاه