بنهوفر در زندان به این فکر میکرد که چطور شد که این کشور شعرا و متفکران به جمعی از آدمهای بزدل، فاسد و جنایتکار تبدیل شده است؟ او سرانجام چنین نتیجه گرفت که ریشه مشکل، نه بدخواهی بلکه حماقت است. بنهوفر در کتاب معرفش با نام نامههایی از زندان بیان میکند که حماقت بیشتر از سوء نیت دشمن خیر و نیکی است، زیرا به گفته او «شخص میتواند در مقابل شر اعتراض کند؛ میتوان آن را افشا کرد و با زور در مقابلش ایستاد، اما در مقابل حماقت، ما بیدفاعیم.
اینجا، نه اعتراضات و نه استفاده از زور به هیچ نتیجهای نمیرسند. و استدلال به گوش کر کارا نیست» واقعیتهایی که نقیض پیشقضاوتیهای انسان احمق باشند، لزومی به پذیرش نخواهند داشت و اگر انکار ناپذیر باشند، صرفاً به عنوان چیزی بیاهمیت و تصادفی کنار گذاشته میشوند. انسان احمق در مواجه با تمام اینها خود متشکر است، به سرعت رنجور میشود و در موضع حمله قرار میگیرد. به همین دلیل، هنگام مواجه شدن با انسان احمق بیشتر از آدمی بدطینت به احتیاط نیاز داریم
اگر میخواهیم بدانیم چطور بر حماقت چیره بشویم، باید طبیعتش را درک کنیم. همین قدر مطمئن هستیم که حماقت ذاتاً نه نقصی فکری بلکه اخلاقی است. انسانهایی هستند که به لحاظ فکری تیزهوشاند، با این وجود احمقاند، و کسانی هستند که به لحاظ فکری کندند اما هرچه باشند، احمق نیستند. اینطور به نظر میرسد که حماقت چندان ربطی به نقص مادرزادی ندارد، بلکه انسانها در شرایط خاصی احمق میشوند یا اینکه اجازه میدهند چنین اتفاقی بر سرشان بیاید.
افراد منزوی این نقص را کمتر از افرادی تجربه میکنند که درگیر گروهها میشوند. در نتیجه به نظر میرسد که حماقت احتمالاً بیشتر مشکلی جامعهشناختی باشد تا روانشناختی. اینجا مشخص میشود که چرا هر خیزشی در قدرت چه طبیعتش سیاسی باشد یا دینی، بخش عمدهای از انسانها را درگیر حماقت خواهد کرد. طوری که به نظر میرسد این قانونی جامعهشناختی و روانشناختی است که قدرت یک فرد به حماقت دیگران نیاز دارد. فرایندی که اینجا در جریان است این نیست که تواناییهای خاص انسان، نظیر تعقل ناگهان از کار بیفتند.
در عوض به نظر میرسد انسانها زیر تأثیر شگرف قدرت در حال ظهور استقلال درونی خودشان را از دست میدهند و کم و بیش آگاهانه موضع مستقل خودشان را تسلیم میکنند. این واقعیت که انسان احمق غالباً لجوج است نباید ما را از این واقعیت دور کند که او مستقل نیست. هنگام گفتوگو با او، فرد عملاً احساس میکند که به هیچ وجه نه با یک شخص، بلکه با شعارها تکیهکلامها و چیزهای مشابهی مواجه است که او را تسخیر کردهاند. او مسحور شده، نابینا شده، و وجودش قربانی بد رفتاری و سوء استفاده شده است.
در نتیجه به ابزاری بدون فکر بدل خواهد شد، انسان احمقی که علاوه بر این، قادر به انجام هر شرارتی است، ناتوان از اینکه ببیند چنین کاری شرارت است. تنها عملی رهایی بخش، و نه هیچ دستور العملی قادر است به حماقت چیره شود. اینجا باید با این واقعیت کنار بیاییم در که بسیاری از موارد آزادی اصیل درونی تنها زمانی امکان پذیر است که پیش درآمدش آزادی بیرونی باشد. تا آن موقع، ما باید تمام تلاشها برای قانع کردن فرد احمق را رها کنیم.
بنهوفر به دلیل مشارکت در نقشهای علیه هیتلر در سحرگاه ۹ آوریل ۱۹۴۵ در اردوگاه کار اجباری فلوسنبورگ، و تنها دو هفته قبل از اینکه سربازان امریکایی اردوگاه را آزاد کنند اعدام شد. بنهوفر در جایی گفت: «عمل نه از اندیشه بلکه از آمادگی برای تقبل مسئولیت ناشی میشود. واپسین آزمون جامعهای اخلاقی، جهانی است که برای فرزندانش باقی خواهد گذاشت.»
ثبت ديدگاه