دیدگاه یونگ: چگونه با مرگ مواجه می‌شویم

 

در دیدگاه یونگ، «هنگامی که مرگ با ما مواجه می‌شود، زندگى همیشه جریانی رو به پایین یا مانند ساعتی به نظر می‌رسد که متوقف شده و «تمام شدنش» بدیهی فرض شده است». با وجود این، تصدیق کردن، پذیرفتن، و حتی رشد رابطه‌ای با مرگ می‌تواند به شخص کمک کند تا زندگی کامل‌تر و سرزنده‌تری داشته باشد.

نویسنده: آماندا باتلر

ترجمه: شهاب غدیری

دیدگاه یونگ

دیدگاه یونگ: چگونه با مرگ مواجه می‌شویم؟

آماندا باتلر، نویسنده و روان‌شناس

هرچند کنایه‌آمیز، صمیمانه‌ترین عمل بدن ما مرگ است.
چه زیبا ظاهر شد احتضارم – که دانستم چه کسی را می‌بوسم،
هزاران بار پیش از مرگ، مردم.
و گفت محمد نبی «بمیرید، پیش از آنکه بمیرید.»
آیا بال‌های ترسان تا کنون خورشید را لمس کرده‌اند؟
هنگامی که تمام وجودم ترسید، زاده شدم – توانستم عشق بورزم.
ربیع البصری، شاعر سوفی

کارل یونگ نوشت، «هنگامی که مرگ با ما مواجه می‌شود، زندگى همیشه جریانی رو به پایین یا مانند ساعتی به نظر می‌رسد که متوقف شده و «تمام شدنش» بدیهی فرض شده است»۱. از زمان مرگ پدرم، این احساس توقف ساعت را تجربه کرده‌ام. او ۶۷ سال داشت، ۳۰ سال بزرگتر از من، و این ایده که شاید نیمی از زندگی من شاید تمام شده باشد، موجب شد درباره روزهایی که سپری خواهم کرد، تأمل کنم. یونگ در کنار این سطور ادامه داد:

هنگامی که فرد سالخورده‌ای از این فکر که انتظار معقول او از زندگی اکنون به چند سال رسیده است، پنهانی می‌لرزد و حتی تا به شدت می‌ترسد، سپس ما به طرز دردناکی احساسات خاصی را در سینه خود یادآوری می‌کنیم. روی می‌گردانیم و گفت‌وگو را به موضوع دیگری تغییر می‌دهیم۱.

درباره این تردید هنگام نگریستن به مرگ، جان اُ.دانلهو، شاعر، نوشت که «هرچند مرگ قوی‌ترین و آخرین تجربه زندگى شخص است، فرهنگ ما درد زیادی را به خود متحمل می‌کند تا وجودش را انکار کند … نواخت مرگ در زندگی به ندرت تصدیق می‌شود»۲. با وجود این، تصدیق کردن، پذیرفتن، و حتی رشد رابطه‌ای با مرگ می‌تواند به شخص کمک کند تا زندگی کامل‌تر و سرزنده‌تری داشته باشد.

یونگ پیشنهاد کرد که شاید روان وجودی فراتر از مرگ داشته باشد، «که کاملاً محدود به فضا و زمان نمی‌شود… تا آن حد، روان تحت هیچکدام از آن قوانین نیست و این یعنی تداوم عملی زندگی؛ نوعی از وجود روانی فراتر از زمان و مکان».۳با وجود این، به رغم هرگونه اشاره درباره زندگی پس از مردن، مرگ همچنان یک راز باقی مانده است.

یونگ برای کنار آمدن با این راز نوشت که شخص «باید درباره مرگ افسانه‌ای داشته باشد، زیرا عقل چیزی جز چاله تاریکی که در آن فرو می‌رود به او نشان نمی‌دهد».۴ یونگ مرگ را «کهن‌الگوی غنی از زندگی مخفیانه» می‌دانست که «می‌خواهد خود را به زندگی فردی ما بیفزاید تا آن را کامل کند».

از این منظر «نمادها و تصاویر مرگ ممکن است بر حسب اهمیت و معنای‌شان برای زندگی درک شوند، در حالی که تجربیات و تصورات زندگی باید معطوف به مرگ فهم شوند»۵. با این نگاه، مرگ و زندگی به همراه و بخش‌های مساوی یک وجود کامل انسانی تبدیل می‌شوند.

پذیرفتن مرگ به عنوان بخشی از زندگى می‌تواند به شخص برای کنار آمدن با انواع گذارها کمک کند. «زندگی اقیانوسی با امواج افتان و خیزان است. این یعنی مرگ همیشه نهان در زندگی است»۶.

از این منظر، تمام تغییرات در زندگی را می‌توان مانند مرگ‌‌های کوچکی در طول مسیر نگریست، و گردش به سمت عنصر مرگ که در تمام گذارها ذاتی است، می‌تواند ابزاری برای غلبه بر ترس فراهم کند.

«تغییر چهره مستمر مرگ خودتان تضمین می‌کند که در پایان زندگی، مرگ جسمی شما غریبه نخواهد بود و برخلاف میل شما، زندگی‌ای را که داشته‌اید از شما می‌رباید.»۲ آشنایی با مرگ به عنوان بخشی از زندگی می‌تواند این کهن‌الگو را از دشمنی ترسناک به راهنمای کسب شجاعت در مسیر زندگی شخص تبدیل کند:

مرگ تنها مشاور حکیمی است که داریم. هر زمانی که، مثل همیشه، احساس کردید همه چیز در مسیر اشتباه است شما مهدوم خواهید شد، به مرگ رو کنید و بپرسید که آیا چنین است. مرگتان به شما خواهد گفت که اشتباه می‌کنید؛ اینکه خارج از محدوده‌اش هیچ چیزی اهمیتی ندارد. مرگتان به شما خواهد گفت، «هنوز دستم به تو نرسیده است.»۷

آزادی  و صلحی ناشی از ایجاد رابطه با مرگ  می‌تواند به سوی امکان‌های جدید، و همچنین خود-اثباتی و اصالت بزرگتر راه جدیدی بگشاید. «آنچه در قفای صورت مرگ جسم شما پنهان است، تصویر و حضور عمیق‌ترین خود شماست که منتظر به آغوش کشیدن و ملاقات با شماست.»۲ با رهایی از ترس مرگ، می‌توانید زندگی کامل‌تری داشته باشید و بالاترین پتانسیل خود را دنبال کنید.

یک روان‌شناس یونگی زندگی را به شمعی تشبیه می‌کند – غایت شمع هرگز محقق نمی‌شود اگر روشن نشود ارل شالیت. « تنها شمعی که دوست نداری، هرگز تمام نخواهد شد. کامل زندگی کردن یعنی شمع تمام خواهد شد.»۸  ایجاد رابطه‌ای با مرگ می‌تواند شجاعت روشن کردن شمع را ایجاد کند.

کهن‌الگوی مرگ، فراتر از هیولای وحشتناکی که اغلب در فرهنگ غربی به تصویر کشیده می‌شود، می‌تواند دوست و راهنما باشد. «اگر بیاموزی که از مرگ خودت نترسی، در این صورت درک می‌کنی که نیاز نداری از هیچ چیز دیگری بترسی.»۲

اگر مرگ را مجدد به این شیوه تصور کرد، به پیام‌آور هدایای بسیاری نظیر شجاعت، چشم‌انداز وسیع‌تر، آگاهی والاتر، اصالت بیشتر و عشق عمیق‌تر به خودمان و دیگران تبدیل می‌شود.

بنابراین، چه روان پس از مرگ به حیات خود ادامه دهد یا نه، ما می‌توانیم با مرگ مانند «یک دوست مادام‌العمر از اعماق گوهر خودمان»۲ ملاقات کنیم، و اطمینان داشته باشیم که زندگی‌مان را به خوبی، زیسته‌ایم.

منابع:

  1. Jung, C. G. “The soul and death.” In Feifel, H. (1959). The meaning of death. New York: Blakiston Division, McGraw-Hill.
  2. O’Donohue, J. (2004). Anam ċara: A book of Celtic wisdom. New York: Harper Perennial.
  3. Carl Jung speaks about Death [Video file]. (2007, June 18). Retrieved from https://www.youtube.com/watch?v=kX21guVfnkc
  4. Jung, C. G. (1989). Memories, dreams, reflections. New York, NY: Vintage Books.
  5. Samuels, A., Shorter, B., & Plaut, F. (2005). A critical dictionary of Jungian Analysis. New York, NY: Routledge.
  6. van der Leeuw, G. “Immortality.” In Campbell, J. (1954). Papers from the Eranos yearbooks. Princeton: Princeton University Press.
  7. Castaneda, C. (1974). Journey to Ixtlan: The lessons of Don Juan. Harmondsworth: Penguin Books.
  8. “Interview with Dr. Shalit on The Cycle of Life” (۲۰۱۲) http://www.depthinsights.com/radio/ErelShalit-DepthInsights011212.mp4