ما به عنوان ایرانی چه درک و دریافتی از ایرانی بودن خود داریم؟ این موضوعی است که در زندگی روزمره فراوان با آن مواجه شده‌ایم و در ادبیات و گزارش‌های تاریخی رد و آثار آن را مشاهده می‌کنیم. اما چگونه می‌توان به این موضوع، فلسفی اندیشید؟ مهرداد امیدپور، پژوهشگر فلسفه حقوق، کوشیده است تا در جستار فلسفی پیش رو به این پرسش بپردازد.

*مقاله‌ها و جستارهای فلسفی، کوششی تازه در هم‌پرسه است که با هدف تقویت محتوای متنی در حوزه فلسفه انجام می‌شود. متونی که در این بخش منتشر می‌شوند شامل مقاله‌های تألیفی و ترجمه خواهند بود که در قالب تک‌نوشته، پرونده‌های موضوعی و مجموعه مقالات برای مخاطبان علاقه‌مند و آشنا به مباحث، عرضه می‌شود. در این مقاله بحثی فلسفی را درباره مفهوم ایرانی مطالعه می‌کنیم.


📌در صورت بروز مشکل در مشاهده مقاله، می‌توانید فایل مقاله را به طور مستقیم از اینجا دانلود کنید.

ای آنکه «نیستی» گو چه کیستی؟
پنهانی‌ام در نهان، گر نباشم در میان، نتوان که از «هستی» گریخت

طرح

جُستار فلسفی حاضر حاصل تأملاتی است که من در طول بیش از سه سال حضور در دانشگاه هومبولت برلین و دانشگاه گوته فرانکفورت، به عنوان محقق، در کنار دیگر پژوهش‌هایم در فلسفه حقوق بدان دست یافتم و اکنون در دسترس خوانندگان محترم قرار گرفته است.

این جُستار فلسفی کوشیده «ما» و «نهاد ایرانی» را از دالان خرد عبور دهد و آن‌ را دارای چنان استواری و روشنایی گرداند تا بر وزنی بقاعده درک و دریافت ‌گردد. موضوع این جُستار فلسفی البته این نیست که توضیحی از «خود» یا وضعِ آگاهی ما در تاریخ عرضه کند، زیرا در فقدان تأملات خِرَدی درباب «ما»ی ایرانی در تاریخ، تصوری از «خود» نمی‌توان داشت،

بلکه بیشتر تلاش کرده است منطقی را از دل تاریخ کشف و آن را عرضه کند که «نهاد ایرانی» بتواند بر بنیاد چنین کشفی بخردانه راست و استوار گردد. بنابراین، نقش متافیزیک یا تأملات خِرَدی در اینجا تدوین و توضیح آگاهیِ «خود» یا «نهاد ایرانی» در تاریخ نیست، اما قوام‌دهنده و سازندۀ آن است.

هرگونه متافیزیکی که زین پس بخواهد بنا گردد، لاجرم باید دستی در تغییر وضع تاریخی ما نیز داشته باشد، زیرا بنای آغازینی است که «خود» و «آگاهی» بر آن سوار می‌گردد، آغازین نه بدان معنا که طرحی نو دراندازد، چه اینکه هر طرحی پس از آن و در ارجاع به آن نو خوانده ‌شود. بنیان نهادن متافیزیکی در آغاز بایستی نهاد ساخت‌وساز در آن موجود باشد و اگر توضیحی می‌دهد توضیحِ آنچیزی باشد که اکنون در حال ساخت است.

وانگهی، ایرانیان از آن گونه‌های نادر در میان دیگر ملل در عالم هستند که سخت بتوان تعریفی از چیستی و کیستی آنان بدست داد. همین، عاملِ بیشتر نابسامانی‌ها و نگون‌بختی‌ است که تاریخاً بر ایشان رفته و کماکان می‌رود. درک و دریافت چیستی چنین «نهاد»ی از دشوارترین کارها بود و جز از درگاه خرد میسر نمی‌شد. زیرا او همچون «آتشی» است که هم می‌رویاند و هم می‌سوزاند.

او «هستی» را به «نیستی» بدل می‌کند از اینرو ذات و غایتش «نیستی» است. ابرستارگان سوزان که هیچ را هم می‌سوزانند، خود درنهایت به ظلمتی مضاعف یعنی به سیاه‌چاله‌ای تبدیل می‌شوند. از یک سو، آتشی است همچون نور که حیات می‌بخشد، از سویی دیگر، ذاتش نیستی و ظلمات است.

نهادش رو بسوی «نیستی» است، اما می‌نمایاند که برای «هستی» است. او هم «هست» و هم «نیست». «هستیدن» در نیستی و «نیستیدن» در هستی کار و بار اوست.